Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 35 (8319 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
bis später! U به امید دیدار!
Lebe wohl! U به امید دیدار!
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Begegnung {f} U دیدار
Besuch {m} U دیدار
treffen U دیدار کردن
Treffpunkt {m} U محل دیدار
Abschiedsbesuch {m} U دیدار خداحافظی
Anstandsbesuch {m} U دیدار رسمی
besuchen U دیدار کردن
Beileidsbesuch {m} U دیدار به منظور تسلیت یا همدردی
Ich freue mich, Dich bald wieder zu sehen. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
Sie kam auf einen Sprung herein. U او [زن] آمد تو سری بزند [برای دیدار کوتاه] .
Ich freue mich sehr auf ein baldiges Treffen mit Ihnen. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Ich freue mich sehr, Sie bald zu treffen. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Aussicht {f} U امید
Meine Schwester kam voriges Wochenende mit ihrem zahlreichen Nachwuchs zu Besuch. U هفته پیش خواهرم با فرزندان بیشمارش آمد برای دیدار.
die Hoffnung hegen, dass ... U امید بپرورند که ...
träumen U امید داشتن
Jemanden enttäuschen U کسی را نا امید کردن
Perspektive {f} [Genitiv] [für die Zukunft] U امید موفقیت [در چیزی]
Hoffnung {f} [auf etwas] U امید [برای چیزیی]
Aussicht {f} [auf etwas] U امید موفقیت [در چیزی]
eine rosige Zukunft U آینده امید بخشی
zum Äußersten entschlossen <adj.> U بی امید [بیچاره] [بسیار سخت]
rosig <adj.> U امید بخش [نوید دهنده]
extrem <adj.> U بی امید [بیچاره] [بسیار سخت]
verzweifelt <adj.> U بی امید [بیچاره] [بسیار سخت]
aufatmen U امید تازه پیدا کردن
schön <adj.> U امید بخش [نوید دهنده]
aussichtsreich <adj.> U امید بخش [نوید دهنده]
Fußballanhänger, der systematisch alle Auswärtsspiele seiner Mannschaft besucht U طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
Ich hatte auf seine Hilfe gehofft, allein ich wurde bitter enttäuscht. U من انتظار کمک او [مرد] را داشتم در عین حال من به شدت نا امید شدم.
Ich gehe zur Disco, um Freunde zu treffen. U من به دیسکو میروم تا دوستان را ملاقات کنم [برای دیدار دوستان] .
Ich muss gestehen, ich besuche meine Eltern nicht so oft wie ich sollte. U من اعتراف می کنم که من پدر و مادرم را به اندازه ای که باید دیدار بکنم نمی کنم.
Er ist ein Schlappschwanz. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
Recent search history Forum search
1zusprechen
1Lebenserwartung
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com